- اعتراف ترامپ به شکست ماشین جنگی صهیونیستها
- منطقه غرب آسیا "فلسطین جدید"
- اعلام رسمی مرگ دیپلماسی یک طرفه
- 4 نکته در مورد یک برکناری پُرحاشیه در دولت ترامپ
- نشست کاخ سفید، زلنسکی زیر فشار و اروپا نگران
- نگاه ابزاری آمریکا به دولت های منطقه؛ تثبیت سلطه و بی ثبات سازی منطقه
- هیدروپولیتیک ایران و ادعاهای نتانیاهو
- پارادوکس امپریالیستی ترامپ و افول هژمونیک آمریکا در گذار به چندقطبی
- فقر قدرت و عبرت اوکراین؛ از کییف تا آلاسکا
- پوتین، زلنسکی و ترامپ؛ سه روایت، یک میز
- جنگ ۱۲ روزه؛ بازمهندسی حافظهاجتماعی و بازآرایی موازنه قوا
- مخالفت روسیه و چین با مکانیسم ماشه؛ دریچهای به دوقطبی تازه قدرت در جهان
- روانشناسی سیاسی پافشاری نتانیاهو بر «اسرائیل بزرگ»
- روانشناسی سیاسی پافشاری نتانیاهو بر «اسرائیل بزرگ»
- واکاوی اهمیت سفر منطقه ای علی لاریجانی
راهبردهای دشمن برای پساجنگ
طرح ۲۰ بندی دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا برای پایان دادن به جنگ غزه وارد مراحل اجرایی شده و بندهایی مانند آتش بس، مبادله اسرا و عقب نشینی ارتش رژیم صهیونیستی از برخی نقاط نوار غزه انجام شده است. با این حال اجرای بندهایی مانند بازسازی، آینده سیاسی نوار غزه و بالاخره بند جنجالی مربوط به خلع سلاح جنبش حماس که جزء امور زمانبر و دشوار میباشد، در هالهای از ابهام قرار دارد.
قطعا انگیزه آمریکا و اسرائیل از پایان جنگ غزه برخاسته از انگیزههای انسانی نبوده است، بلکه به دلیل بن بستی بود که در عرصه میدان با آن روبه رو شده و رژیم غاصب به اهدافی، چون آزادی گروگانها و یا نابودی حماس دست نیافت. از طرفی، این رژیم به دلیل ارتکاب جنایات جنگی و ایجاد فاجعه انسانی در باریکه غزه با موجی از اعتراضات و محکومیتهای جهانی مواجه شد که ادامه جنگ را هم برای اسرائیل و هم آمریکا به عنوان حامی اصلی رژیم متجاوز، دشوار و پرهزینه میساخت.
راهبردهای پساآتش بس
هدف اصلی طرح ترامپ را باید در راهبردهایی جستوجو کرد که در مرحله پساآتش بس به دنبال تحقق آن هستند. این راهبردها را میتوان در امور زیر خلاصه کرد:
۱- ایجاد نظم نوین منطقهای: ادعای نظم نوین منطقه که از دیرباز از زبان مقامات واشنگتن و تل آویو مطرح شده، ناظر به تغییرات زیرساختی در منطقه غرب آسیا شامل نظم سیاسی ـ امنیتی، مراودات اقتصادی ـ تجاری و حتی هنجارهای فرهنگی میباشد.
آمریکا چنین نظمی را در ایجاد زمینه برای بسط نفوذ خود در این مطنقه مهم در برابر رقبایی، چون چین و روسیه تعریف میکند و به طور خاص بر تکمیل پروژههایی مانند روند عادی سازی در قالب طرح «معامله قرن» که بعدها به «صلح ابراهیم» نامیده شد، اصرار دارد که فرجام آن ایجاد منطقهای یکدست با محوریت اسرائیل در ابعاد مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و ... میباشد.
رژیم صهیونیستی، اما بیش از هر چیز بر ابعاد امنیتی نظم نوین به مفهوم رفع تهدیدات علیه امنیت ملی خود تاکید میورزد و مهمترین منبع این تهدید را جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران میداند.
۲- مهار محور مقاومت: محور مقاومت بزرگترین مانع و مزاحم برای طرحهای توسعه طلبانه آمریکا و اسرائیل در منطقه محسوب میشود؛ لذا مهار، تضعیف و حذف این محور در دستور کار دو طرف قرار گرفته و به این منظور از ابزارهای گوناگونی خصوصا طی دو سال اخیر استفاده کردهاند.
جنگ سخت و طولانی در غزه، ضربات بنیادین به حزب الله لبنان، فروپاشی سوریه و بالاخره رویارویی مستقیم با جمهوری اسلامی ایران (خصوصا در جنگ ۱۲ روزه) برای نخستین بار پس از ۴۶ سال، از جمله نشانههایی است که عزم و جدیت دشمن را در مقابله با محور مقاومت به طور خاص پس از عملیات توفان الاقصی در ۱۵ مهرماه ۱۴۰۲ ترسیم میکند.
طبعا این روند در مرحله پساآتش بس غزه نیز با جدیت دنبال خواهد شد؛ اما با توجه به شرایط کنونی، اولویت با راهکارهای نرم و نیمه سخت خواهد بود، هر چند گزینه نظامی ـ امنیتی به طور کلی از دستور کار خارج نشده و در صورت لزوم (به ویژه در قالب ترورهای هدفمند یا حمله مقطعی به زیرساخت ها) به کار گرفته خواهد شد.
۳- یارگیری منطقهای و تقویت جبهه سازش: در کنار گزینه سخت و نظامی ـ امنیتی، واشنگتن از راهکارهای سیاسی ـ دیپلماسی غافل نبوده و در گیرودار جنگ غزه، با گماردن نمایندگان ویژه در منطقه از جمله استیو ویتکاف و تام باراک تلاش کرده است از طریق سیاسی علیه محور مقاومت اعمال فشار کند.
مذاکرات با ایران، توافق تحمیلی به دولت لبنان مبنی بر خلع سلاح حزب الله، فشار سیاسی بر دولت عراق علیه حشدالشعبی، میانجی گری برای آتش بس از طریق برخی کشورهای منطقه مانند مصر، قطر، ترکیه از جمله اقدامات سیاسی کاخ سفید برای پیشبرد اهداف خود در منطقه محسوب میشود که نهایتا به ارائه طرح ۲۰ بندی ترامپ و توقف جنگ غزه منجر شد.
هدف از این تحرکات دیپلماسی، یارگیری حداکثری در میان کشورهای منطقه به منظور تقویت جبهه سازش و تضعیف و انزوای محور مقاومت میباشد که به نوبه خود میتواند زمینه ساز اهداف دیگری مانند تداوم پروژه عادی سازی باشد.
در واقع صلحی که اسرائیل و آمریکا از آن دم میزنند و آن را منتسب به ابراهیم نبی میکنند، همان عداوت و توسعه طلبی پیشین است که با «سپر داود» آغاز شده و اکنون در لفافه «صلح ابراهیم»، قصد تداوم آن را با شیوههای جدید دارند.
جمع بندی و دورنما
آمریکا و رژیم صهیونیستی طی دو سال اخیر وارد معرکه سختی در منطقه شدند و کلیه ابزارهای نظامی و غیر نظامی را جهت تحقق اهدافی، چون ایجاد نظم نوین منطقهای، تضعیف محور مقاومت و پیشبرد پروژه عادی سازی به کار گرفتند. آخرین تلاش مربوط به ارائه طرح ۲۰ بندی دونالد ترامپ بود که سعی کرد با ترسیم چهرهای صلح طلب، خود را منجی و قهرمان تحولات غرب آسیا به ویژه جنگ غزه نشان دهد و به دنبال آن راهبردهای مشترک خود با رژیم صهیونیستی را در منطقه دنبال کند.
با این حال و به رغم ضربات سختی که بر پیکره مقاومت وارد ساختند، مقاومت به منزله یک گفتمان و فرهنگ در منطقه همچنان استوار و پابرجاست و با توجه به ظرفیتهای شگرفی که دارد قادر به بر هم زدن اهداف و راهبردهای دشمن میباشد.
حماس در غزه کاملا از بین نرفته و به رغم انعطاف و عقب نشینی تاکتیکی میتواند در فرصتی مناسب توفان دیگری برپا کند؛ خصوصا آنکه نوار غزه پس از دو سال جنگ تبدیل به تودهای از خشم و نفرت شده و قابلیت انفجار دارد. حزب الله لبنان به ترمیم کادر و زیرساختهای خود پرداخته و همچنان تهدید بزرگی علیه امنیت رژیم صهیونیستی محسوب میشود. انصارالله یمن نیز در جنگ غزه نشان داد در هوا و دریا قادر به تهدید و ضربه زدن به آمریکا و اسرائیل میباشد و همچنان از قابلیت و توانمندیهای بالایی برخوردار است. حشدالشعبی عراق نیز در مقابل فشارهای داخلی و خارجی ایستاده و بالاخره جمهوری اسلامی ایران در جنگ ۱۲ روزه نشان داد که قادر به بر هم زدن محاسبات دشمن و تغییر معادلات منطقه میباشد.
از این منظر، نظم نوین مورد نظر آمریکا و اسرائیل یک رویای تعبیرناشدنی است و نظم واقعی آن چیزی است که ملتهای منطقه با تکیه بر فرهنگ مقاومت علیه توسعه طلبی و نفوذ دشمن رقم خواهند زد.