- اعتراف ترامپ به شکست ماشین جنگی صهیونیستها
- منطقه غرب آسیا "فلسطین جدید"
- اعلام رسمی مرگ دیپلماسی یک طرفه
- 4 نکته در مورد یک برکناری پُرحاشیه در دولت ترامپ
- نشست کاخ سفید، زلنسکی زیر فشار و اروپا نگران
- نگاه ابزاری آمریکا به دولت های منطقه؛ تثبیت سلطه و بی ثبات سازی منطقه
- هیدروپولیتیک ایران و ادعاهای نتانیاهو
- پارادوکس امپریالیستی ترامپ و افول هژمونیک آمریکا در گذار به چندقطبی
- فقر قدرت و عبرت اوکراین؛ از کییف تا آلاسکا
- پوتین، زلنسکی و ترامپ؛ سه روایت، یک میز
- جنگ ۱۲ روزه؛ بازمهندسی حافظهاجتماعی و بازآرایی موازنه قوا
- مخالفت روسیه و چین با مکانیسم ماشه؛ دریچهای به دوقطبی تازه قدرت در جهان
- روانشناسی سیاسی پافشاری نتانیاهو بر «اسرائیل بزرگ»
- روانشناسی سیاسی پافشاری نتانیاهو بر «اسرائیل بزرگ»
- واکاوی اهمیت سفر منطقه ای علی لاریجانی
"ابهام استراتژیک و «عدم قطعیت» بی سابقه رژیم صهیونی در خصوص الگوی رفتاری حزب الله"
مرز لبنان با سرزمینهای اشغالی هرگز عاری از تنشهای امنیتی نبوده است. بعد از تولد حزب الله در لبنان به تدریج یک معادله بازدارنده بین مقاومت و دشمن پدیدار شده و درجهای از ثبات نسبی را فراهم کرد، مهمترین دوره این ثبات پس از جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ بود، زمانی که هر دو طرف با وجود درگیریهای مکرر، از درگیری تمام عیار خودداری کردند. با این حال، آنچه منطقه از زمان تشدید درگیری پس از «طوفان الاقصی» شاهد آن بوده است، این معادله را اساساً به هم ریخته است.
این وضعیت در دوره پس از جنگ قبلی علیه لبنان تغییر کرده و واقعیت جدیدی را ایجاد کرده است. دشمن بدون هیچ پاسخی از سوی مقاومت به حملات خود به لبنان ادامه میدهد. با این حال، آنچه که به وضوح جدید میباشد این است که رژیم اسرائیل اکنون با چیزی روبهرو است که میتوان آن را افزایش بیسابقهای از «عدم قطعیت» در مورد حزبالله، چه از نظر نیات و چه از نظر تواناییهایش، توصیف کرد. این امر، قوانین سنتی درگیری را تهدید میکند.
عدم قطعیت فزاینده و تقویت نگرانیهای امنیتی رژیم صهیونی
در ادبیات دانشگاهی روابط بینالملل، مفهوم «عدم قطعیت» در مورد نیات، عنصری اساسی در درک پویایی منازعه محسوب میشود. محیط بینالمللی، بهویژه در میان دشمنان مسلح، تحت حاکمیت چیزی است که واقعگرایان آن را «هرج و مرج ساختاری» توصیف میکنند، که فاقد یک مرجع عالی و تضمینکننده است.
تشدید اضطراب امنیتی رژیم
بنابراین، هرگونه ابهام در محاسبات دشمن یا ارزیابی نادرست از تواناییهای آنها مستقیماً به نوعی اضطراب امنیتی تبدیل میشود و باعث بسیج پیشگیرانهای میشود که معضل امنیتی را تشدید میکند. در این سناریو، اقدامات دفاعی یک طرف، ترسهای وجودی طرف دیگر را تقویت میکند. این دقیقاً همان چیزی است که نظریه سوءتفاهم در روابط بینالملل توضیح میدهد: وقتی تفسیر دقیق سیگنالها دشوار میشود، احتمال محاسبه اشتباه افزایش مییابد و منجر به درگیریهای ناخواسته میشود.
عدم توانایی الگوی رفتاری رژیم در شرایط کنونی
آنچه در شرایط فعلی تغییر کرده است، توانایی رژیم اسرائیل در خواندن «معادله عقل» حزبالله است. بسیاری از موفقیتهای گذشته رژیم به توانایی آن در درک الگوهای رفتاری حزبالله، فرآیند تصمیمگیری آن در مورد انتقامجویی و زمانبندی و روش پاسخهای آن متکی بود. با این حال، این درک دیگر به آن وضوح نیست. اقدامات اخیر حزب نشاندهنده درجه بالایی از نظم و انضباط عقلانی است، اما همچنین حاوی ابهام عمدی در مورد زمانبندی و مقیاس پاسخهای آن است. از این نظر، مشکل این نیست که حزب الله کمتر منطقی یا بیشتر ماجراجو شده است؛ برعکس، عقلانیت سفت و سخت آن اکنون شاخصهای سنتی آن را مبهم میکند و هر گام را هم محاسبهشده و هم مبهم میسازد.
عدم قطعیت فزاینده و ابهام امنیتی
مشکل امروز رژیم اسرائیل در نادانستههایش درباره حزبالله نهفته است و این عدم قطعیت فزاینده، نگرانیهای امنیتی دشمن را تقویت میکند و آن را به سمت اقداماتی سوق میدهد که اثربخشی آنها نامشخص است.
این تغییر در چیزی که میتوان آن را «ابهام استراتژیک» توصیف کرد، آشکار میشود. مواضع حزب الله در چند ماه گذشته در مورد خطوط قرمز کمتر مشخص بوده و بیشتر بر تقویت قدرت بیسروصدا متمرکز بوده است، در حالی که همزمان پیامهای کوتاه و واضحی را در پاسخ صادر میکند. هرچه سیگنالها کمتر واضح باشند، توانایی رژیم برای پیشبینی رویدادها بیشتر تحلیل میرود و آن را مجبور میکند که تحت «فشار اضطراب» به جای اعتماد به نفس عمل کند. ادبیات مربوط به بازدارندگی توسط کارشناس امنیت ملی آمریکایی، توماس شیلینگ، نشان میدهد که ابهام میتواند بخشی از یک استراتژی عمدی باشد و با ایجاد عدم اطمینان در طرف مقابل در مورد آنچه در انتظار آنهاست، به طرف مقابل اهرم روانی میدهد.
حملات یکساله رژیم صهیونی به لبنان بدون تغییر واقعیت راهبردی میدان
در این زمینه، افشاگریهای رژیم افزایش یافته است و نشان میدهد که حزبالله با وجود حملات مداوم، با موفقیت قابلیتهای خود را بازسازی کرده است و حتی ادعا میشود که موشکهای پیشرفته را از سوریه به لبنان قاچاق میکند. در حالی که این افشاگریها به ظاهر نشان دهنده برتری اطلاعاتی هستند، تحلیلهای امنیتی نگرانی فزایندهای را در مورد توانایی حزبالله برای انباشت قدرت بدون شناسایی توسط رژیم نشان میدهد. از آنجایی که تلآویو همچنان به حملاتی ادامه میدهد که واقعیتهای میدانی را تغییر نمیدهد، این رفتار به معنای پذیرش ضمنی ناتوانی آن در ایجاد یک معادله بازدارنده جدید و عدم تثبیت دستاوردهای تاکتیکی و تبدیل آنها به دستاورد استراتژیک است.
شکنندگی ثبات
با وجود عدم درگیری مستقیم در این مرحله، برداشت جمعی در رژیم صهیونی در محیطی در حال شکلگیری است که فرض میکند آرامش فعلی ممکن است یک آتشبس موقت قبل از آزمایش جدید بازدارندگی باشد. در مطالعات امنیت بینالملل، این امر «شکنندگی ثبات» نامیده میشود. بازدارندگی صرفاً مبتنی بر داشتن سلاح نیست، بلکه بر اعتقاد جامعه به توانایی نهادهایش در محافظت از خود و جلوگیری از غافلگیریها نیز مبتنی است. وقتی امنیت به جای یک واقعیت اثباتشده، به موضوعی مورد تردید تبدیل شود، خود بازدارندگی به عرصهای تبدیل میشود که در معرض خطر فروپاشی قرار دارد.
درگیری بدون یک مرکز قدرت واحد
علاوه بر این، رژیم صهیونی دیگر مطمئن نیست که هرگونه جنگ آینده با حزبالله به لبنان محدود خواهد شد. درگیری جبهههای متعدد در منطقه، چیزی را ایجاد میکند که تحلیلهای استراتژیک آن را «درگیری بدون یک مرکز قدرت واحد» مینامند، که توانایی رژیم اسرائیل را برای کنترل یا مهار تشدید تنش محدود میکند.
بنابراین، الگوی رفتاری و عملیاتی غیرقابل پیش بینی حزبالله در خطوط مقدم به بزرگترین تهدید تبدیل میشود. هر چه آرامش نسبی بیشتر طول بکشد، سطح سوءظن بالاتر میرود. هر چه واکنش به تأخیر بیفتد، اضطراب بیشتر میشود. طبق ادبیات مدیریت بحران، «سکوت حسابشده» در مواقع تنش به معنای آرامش نیست، بلکه احتمال انفجار را افزایش میدهد، زیرا طرف مضطرب ممکن است آرامش را به عنوان انباشت غافلگیری تفسیر کند.
همه اینها همزمان با بحران داخلی رژیم اسرائیل است که در تنشهای بین رهبران سیاسی و نظامی و کاهش اعتماد عمومی به توانایی نهاد در مدیریت خطرات آشکار میشود. طبق مطالعات بازدارندگی، این شکافها تصمیمگیری امنیتی را شکنندهتر و مستعد واکنشهای احساسی میکند، جایی که یک "حمله پیشگیرانه" ممکن است به انتخابی ناشی از ترس به جای اعتماد تبدیل شود.
از اینجا، میتوان سه سناریوی اصلی را برای مسیر بعدی پیشبینی کرد:
۱⃣ ادامه بازدارندگی شکننده مبتنی بر مدیریت ریسک بدون افتادن در یک جنگ تمامعیار، که به دلیل فشارهای بینالمللی قویترین احتمال است؛
۲⃣یک رویارویی محدود که ممکن است در نتیجه یک محاسبه اشتباه یا تفسیر نادرست سیگنالها رخ دهد؛
۳⃣یک جنگ گسترده که خطرناکترین احتمال است، اگرچه همچنان ضعیف است، زیرا هزینه آن برای رژیم اسرائیل در لحظهای که شاهد بحرانها و خسارات سیاسی و اجتماعی در وضعیت بازدارندگی خود است، استثنایی خواهد بود.
نتیحه گیری
در نهایت، رژیم نه از آنچه در مورد حزبالله میداند، بلکه از آنچه نمیداند، میترسد. ناشناختهها به بازیگر کلیدی در معادله درگیری تبدیل شدهاند و توانایی پیشبینی رویدادها در مواجهه با ابهام در تواناییها و بیثباتی رفتار، به هنری گمشده تبدیل شده است. در حالی که هر دو طرف به وضوح تمایل خود را برای جلوگیری از جنگ تمام عیار نشان میدهند، ماهیت ساختاری معضل امنیتی، لغزش به سمت رویارویی را به یک احتمال واقعی تبدیل میکند.
در دنیای روابط بینالملل، وقتی عدم قطعیت به عامل اصلی تصمیمگیری تبدیل میشود، یک انفجار در نهایت بیشتر به مسئله زمان تبدیل میشود تا یک انتخاب سیاسی آگاهانه.