- اعتراف ترامپ به شکست ماشین جنگی صهیونیستها
- منطقه غرب آسیا "فلسطین جدید"
- اعلام رسمی مرگ دیپلماسی یک طرفه
- 4 نکته در مورد یک برکناری پُرحاشیه در دولت ترامپ
- نشست کاخ سفید، زلنسکی زیر فشار و اروپا نگران
- نگاه ابزاری آمریکا به دولت های منطقه؛ تثبیت سلطه و بی ثبات سازی منطقه
- هیدروپولیتیک ایران و ادعاهای نتانیاهو
- پارادوکس امپریالیستی ترامپ و افول هژمونیک آمریکا در گذار به چندقطبی
- فقر قدرت و عبرت اوکراین؛ از کییف تا آلاسکا
- پوتین، زلنسکی و ترامپ؛ سه روایت، یک میز
- جنگ ۱۲ روزه؛ بازمهندسی حافظهاجتماعی و بازآرایی موازنه قوا
- مخالفت روسیه و چین با مکانیسم ماشه؛ دریچهای به دوقطبی تازه قدرت در جهان
- روانشناسی سیاسی پافشاری نتانیاهو بر «اسرائیل بزرگ»
- روانشناسی سیاسی پافشاری نتانیاهو بر «اسرائیل بزرگ»
- واکاوی اهمیت سفر منطقه ای علی لاریجانی
آمریکا در ونزوئلا به دنبال چیست؟
از زمان اعلام «دکترین مونرو» در سال ۱۸۲۳، ایالات متحده آمریکای لاتین را به منزله بخشی از «حیاط خلوت» ژئوپلیتیکی خود تلقی کرده و بر پایه همین نگرش، همواره مداخله در امور داخلی کشورهای این منطقه را حق مسلم خود میداند. اکنون، در امتداد همان سیاست دیرینه، آمریکای لاتین از اهمیت ویژهای برخوردار شده و این بار ونزوئلا به عنوان یکی از کشورهای ضد امپریالیسم غرب، در کانون اصلی محاسبات و تمرکز راهبردی واشینگتن قرار گرفته است.
در این میان، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا ماه گذشته به بهانه مبارزه با کارتلهای مواد مخدر، سه ناو جنگی را به سواحل ونزوئلا اعزام کرد. اندکی بعد، جنگندهها و پهپادهای آمریکایی نیز یکی پس از دیگری راهی منطقه شدند. شدت و گستردگی این تحرکات در روزهای اخیر به حدی بود که ترامپ به صراحت از احتمال مداخله نظامی مستقیم سخن گفت و اعلام کرد که قصد دارد برای انجام چنین اقدامی، مجوز رسمی کنگره را دریافت کند.
مقامات کاخ سفید ادعا میکنند شبکههای گسترده قاچاق مواد مخدر در دریای کارائیب تحت کنترل مستقیم دولت نیکولاس مادورو، رئیس جمهور ونزوئلا فعالیت میکنند و کاراکاس نیز در مقابله با آنها اقدام مؤثری انجام نداده است. بر همین اساس، واشینگتن سعی دارد با تکیه بر این ادعا، نوعی مشروعیت نسبی برای عملیات نظامی محدود خود ایجاد کند. با این حال، این پوشش امنیتی تنها لایهای از اهداف ژئوپلیتیکی و اقتصادی عمیقتر ایالات متحده است.
تجربه تاریخی حضور واشینگتن در آمریکای لاتین به روشنی نشان داده که شعارهایی نظیر «مبارزه با قاچاق» و «تأمین امنیت» در بسیاری از موارد پوششی برای گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی بوده و بهانهای برای مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه فراهم کرده است.
اهداف آمریکا از ماجراجویی در ونزوئلا
در شرایط کنونی، سیاست آمریکا در قبال ونزوئلا را میتوان آمیزهای از فشار سیاسی، نمایش قدرت نظامی و جنگ روانی حساب شده دانست، مجموعهای از اقدامات که هدف اصلی آن نه آغاز جنگی تمامعیار بلکه واداشتن دولت مادورو به تغییر رفتار و اعطای امتیازات استراتژیک است، بدون آنکه هزینههای سنگین یک جنگ مستقیم بر دوش واشینگتن بیفتد.
اعزام نیروهای دریایی آمریکا به کارائیب را نمیتوان صرفاً اقدامی محدود در چارچوب امنیت ملی دانست بلکه باید آنرا بخشی از استراتژی کلان واشینگتن برای احیای نفوذ تاریخی خود در آمریکای لاتین و بازسازی کنترل بر منطقهای تلقی کرد که همواره آن را حیاط خلوت خود میپندارد.
موقعیت ژئوپلیتیکی ونزوئلا برای ایالات متحده اهمیتی راهبردی دارد، کشوری که در شمال آمریکای جنوبی و در همسایگی کارائیب واقع شده و نقشی تعیینکننده در معادلات امنیتی، اقتصادی و سیاسی منطقه ایفا میکند. در چنین چارچوبی، حضور یک دولت ضدآمریکایی در کاراکاس میتواند موازنه نفوذ منطقهای واشینگتن را به چالش کشیده و جایگاه سنتی آن در آمریکای لاتین را متزلزل سازد.
از سوی دیگر، روابط نزدیک کاراکاس با کشورهایی، چون روسیه، چین و ایران سبب شده که ونزوئلا به یکی از کانونهای نفوذ رقبای راهبردی واشینگتن در آمریکای لاتین تبدیل شود. این واقعیت، واشینگتن را بر آن داشته تا در سالهای اخیر حضور نظامی خود در دریای کارائیب و کشورهای همجوار ونزوئلا را تقویت کند تا از گسترش حوزه نفوذ قدرتهای رقیب در پیرامون قلمرو خود جلوگیری نماید.
علاوهبراین، منابع عظیم انرژی و ذخایر گسترده نفتی ونزوئلا، این کشور را به یکی از بازیگران بالقوه و کلیدی در بازار جهانی نفت تبدیل کرده است. کنترل آمریکا بر صنعت نفت ونزوئلا میتواند نقشی تعیین کننده در مدیریت قیمت جهانی نفت، تأمین امنیت انرژی و کاهش وابستگی بازار جهانی به تولیدکنندگانی، چون ایران و روسیه ایفا کند. از اینرو، واشینگتن همواره تلاش کرده با بهرهگیری از فشارهای سیاسی، اعمال تحریمها و نفوذ اقتصادی، نقش ونزوئلا در معادلات انرژی جهانی را به سود منافع خود بازتعریف نماید.
همچنین، ملاحظات امنیتی و اجتماعی نیز نقش مهمی در سیاست آمریکا دارند. دولتمردان کاخ سفید ونزوئلا را به عنوان یکی از مسیرهای اصلی انتقال مواد مخدر از آمریکای جنوبی به خاک آمریکا میدانند و به همین دلیل بیش از یک دهه است که کاراکاس به چشمپوشی یا حتی همکاری غیرمستقیم با شبکههای قاچاق متهم شده است.
بنابراین، این اتهامات نه تنها مشروعیت اقدامات تهاجمی واشینگتن در افکارعمومی داخلی را تقویت میکند بلکه زمینه توجیه استقرار نیروهای دریایی و گسترش عملیات ضدقاچاق در سواحل کارائیب را نیز فراهم میآورد. در واقع، طرح مبارزه با کارتلهای مواد مخدر صرفاً یک سیاست امنیتی نیست بلکه ابزاری تبلیغاتی و سیاسی برای افزایش فشار بر دولت ونزوئلا به شمار میرود.
یکی دیگر از اهداف دولت ترامپ در تشدید تنشها در منطقه کارائیب، اعمال فشار برای تغییر رژیم و جایگزینی دولت مادورو است. واشینگتن در این مسیر، روی همکاری رهبران اپوزیسیون ونزوئلا از جمله «ماریا کورینا ماچادو» که اخیراً با دریافت جایزه صلح نوبل در کانون توجه جهانی قرار گرفته، حساب ویژهای باز کرده است. هدف آن است که با تضعیف پایههای قدرت مادورو، زمینه برای استقرار حکومتی همسو با منافع آمریکا فراهم شود، طرحی که برخی مقامات از جمله لیندسی گراهام، سناتور جمهوریخواه نیز آشکارا از آن حمایت کردهاند. در این چارچوب، فشارهای اقتصادی، تحریمهای فزاینده و تهدیدهای نظامی به عنوان ابزارهایی مکمل بکار گرفته میشوند تا دولتهای مخالف واشینگتن را تضعیف کرده و مسیر مداخله سیاسی را هموار سازند.
پیامدها برای آمریکای لاتین
هر چند ترامپ هر گونه اقدام احتمالی علیه ونزوئلا را با هدف تامین امنیت آمریکاییها توجیه میکند با این حال، رویارویی مستقیم با ونزوئلا میتواند پیامدهایی عمیق برای آمریکای لاتین به همراه داشته باشد. برزیل و کلمبیا که خود نیز در جبهه منتقدان سیاستهای واشینگتن قرار دارند، هشدار دادهاند که هرگونه مداخله نظامی در ونزوئلا عواقبی ویرانگر برای آمریکای جنوبی به همراه خواهد داشت.
تجربه بحرانهای گذشته نشان داده که هرگونه تنش یا فشار نظامی، موجی از مهاجرت را به سوی کشورهای همسایه روانه میسازد و زیرساختهای اجتماعی و بهداشتی کشورها را با چالشهای جدی روبهرو میکند. از اینرو، در صورت بروز درگیری، احتمال میرود جمعیت زیادی از مردم ونزوئلا ناگزیر به ترک وطن شوند، امری که میتواند بار اقتصادی و انسانی سنگینی بر دوش کشورهای همسایه بگذارد که خود نیز با مشکلات اقتصادی و محدودیت منابع دست و پنجه نرم میکنند.
بیثباتی سیاسی و اقتصادی از جمله پیامدهایی است که در پی هرگونه درگیری، سراسر منطقه را دربرمیگیرد و به سرعت موجب افزایش بهای کالاهای اساسی و منابع انرژی میشود. هشدار برزیل و کلمبیا نیز گواهی بر این واقعیت است که کشورهای همسایه آمادگی پذیرش پیامدهای سنگین و غیرقابل پیشبینی را ندارند.
دودستگی کشورهای آمریکای لاتین به موافقان و مخالفان اقدام نظامی ایالات متحده نه تنها انسجام سیاسی منطقه را تضعیف میکند بلکه روند همکاریهای چندجانبه را نیز با چالش روبهرو میسازد. چنین شکافی، نهادهایی همچون اتحادیه کشورهای آمریکای جنوبی (UNASUR) و جامعه کشورهای کارائیب (CARICOM) را در موقعیتی دشوار قرار میدهد.
از سوی دیگر، افزایش فعالیت گروههای مسلح غیردولتی و شبکههای قاچاق از دیگر پیامدهای مستقیم این مداخله خواهد بود، زیرا بیثباتی سیاسی و فروپاشی نظم داخلی، زمینهای مساعد برای رشد و نفوذ این گروهها فراهم میکند.
در جمعبندی، میتوان گفت راهبرد کنونی آمریکا در قبال ونزوئلا به ندرت در قالب ورود به یک جنگ تمامعیار میگنجد بلکه بیشتر شبیه یک فشار ترکیبی است که در آن وجوه اقتصادی، سیاسی، نظامی و روانی درهم آمیخته است. با این حال، امکان انجام حملات محدود یا عملیات ویژه علیه اهداف مشخص مانند مراکز مرتبط با قاچاق موادمخدر یا زیرساختهای نظامی حساس همچنان باقی است. تجربه جنگهای عراق، افغانستان و لیبی به واشینگتن آموخته که هزینههای اشغال یا مداخله مستقیم در کشورهای بیثبات میتواند سنگین و غیرقابل پیشبینی باشد. بنابراین، واشینگتن با لشگرکشی به کارائیب هم میکوشد تصویر قدرت خود را حفظ کند و هم با راهبردی تدریجی، بنیانهای مقاومت مادورو را از درون فرسایش دهد. لذا، تا زمانی که ذخایر عظیم نفتی، موقعیت استراتژیک و شبکههای ارتباطی خارجی دولت مادورو پابرجا بماند، ایالات متحده نیز به شیوهای محتاطانه، اما پیوسته سیاست فشار و تهدید را ادامه خواهد داد.