۱۱:۱۴
۱۴۰۴/۰۸/۱۱
بحران سودان و پشت پرده مهندسی تهدید؛

پشت پرده متهم سازی نقش آفرینی ایران در بحران سودان

تحولات سودان، که زمانی به‌عنوان سومین کشور بزرگ آفریقا و یک پل راهبردی میان جهان عرب و آفریقای سیاه شناخته می‌شد، امروز به یکی از پیچیده‌ترین و خون‌بارترین بحران‌های انسانی و ژئوپلیتیک جهان پس از پایان جنگ غزه بدل شده است. جنگ داخلی میان ارتش سودان (SAF) به رهبری ژنرال عبدالفتاح البرهان و نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) به فرماندهی ژنرال محمد حمدان دقلو که از آوریل سال ۲۰۲۳ آغاز شد، فراتر از یک درگیری داخلی برای کسب قدرت، به میدانی برای تسویه‌حساب قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل شده و ثبات کل شاخ آفریقا و امنیت حیاتی دریای سرخ را به چالش کشیده است. در میانه این آشوب، که با رقابت بر سر منابعی چون طلا و کنترل شاهراه‌های استراتژیک تغذیه می‌شود، یک روند رسانه‌ای و سیاسی هدفمند نیز در حال شکل‌گیری است: متهم‌سازی کشورمان به ایفای نقش نظامی و ارسال پهپاد برای ارتش سودان! این تحول، که با گزارش‌های جهت‌دار در رسانه‌های غربی و عربی کلید خورده، پرسشی راهبردی را پیش روی نخبگان دلسوز کشورمان قرار می‌دهد و آن اینکه چرا در این مقطع زمانی و در این جغرافیای خاص، انگشت اتهام آنهم به این شدت به سوی کشورمان نشانه رفته و این سناریوسازی چه اهداف پنهان و بلندمدتی را دنبال می‌کند؟ پاسخ به این پرسش مستلزم درک عمیق لایه‌های متعدد بحران سودان، کالبدشکافی منافع بازیگران خارجی و جایگاه این کشور در نقشه رقابت‌های کلان بین‌المللی است.
نویسنده :
دکتر نوید کمالی کارشناس ارشد مسائل بین الملل
کد خبر:
۳۴۴۵

تحولات سودان، که زمانی به‌عنوان سومین کشور بزرگ آفریقا و یک پل راهبردی میان جهان عرب و آفریقای سیاه شناخته می‌شد، امروز به یکی از پیچیده‌ترین و خون‌بارترین بحران‌های انسانی و ژئوپلیتیک جهان پس از پایان جنگ غزه بدل شده است. جنگ داخلی میان ارتش سودان (SAF) به رهبری ژنرال عبدالفتاح البرهان و نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) به فرماندهی ژنرال محمد حمدان دقلو که از آوریل سال ۲۰۲۳ آغاز شد، فراتر از یک درگیری داخلی برای کسب قدرت، به میدانی برای تسویه‌حساب قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل شده و ثبات کل شاخ آفریقا و امنیت حیاتی دریای سرخ را به چالش کشیده است. در میانه این آشوب، که با رقابت بر سر منابعی چون طلا و کنترل شاهراه‌های استراتژیک تغذیه می‌شود، یک روند رسانه‌ای و سیاسی هدفمند نیز در حال شکل‌گیری است: متهم‌سازی کشورمان به ایفای نقش نظامی و ارسال پهپاد برای ارتش سودان! این تحول، که با گزارش‌های جهت‌دار در رسانه‌های غربی و عربی کلید خورده، پرسشی راهبردی را پیش روی نخبگان دلسوز کشورمان قرار می‌دهد و آن اینکه چرا در این مقطع زمانی و در این جغرافیای خاص، انگشت اتهام آنهم به این شدت به سوی کشورمان نشانه رفته و این سناریوسازی چه اهداف پنهان و بلندمدتی را دنبال می‌کند؟ پاسخ به این پرسش مستلزم درک عمیق لایه‌های متعدد بحران سودان، کالبدشکافی منافع بازیگران خارجی و جایگاه این کشور در نقشه رقابت‌های کلان بین‌المللی است.

کالبدشکافی بحران سودان

برای تحلیل دقیق چرایی طرح اتهامات اخیر علیه کشورمان، ابتدا باید به ریشه‌های بحران سودان پرداخت. این درگیری صرفاً یک جنگ قدرت میان دو ژنرال نیست؛ بلکه نقطه اوج یک فرآیند تاریخی از رقابت نهادی، تضاد منافع اقتصادی و گسل‌های اجتماعی-قبیله‌ای است. نیروهای پشتیبانی سریع، که ریشه در شبه‌نظامیان جنگجوی دارفور دارند، محصول سیاست‌های دوران عمر البشیر برای ایجاد یک نیروی موازی جهت مهار ارتش این است. این دوگانگی ساختاری در نهایت به یک هیولای دو سر در بدنه حاکمیت سودان تبدیل شد که پس از سقوط البشیر، رقابت آن‌ها برای کنترل کامل دولت و منابع کشور به جنگی تمام‌عیار انجامید، در نتیجه این جنگ، در اصل و بنیان خود، یک نبرد «ژئواکونومیک» است. باید به این نکته توجه داشت که کنترل بر معادن غنی طلا در سودان، که بخش عمده آن به‌صورت سنتی و خارج از نظارت دولت استخراج می‌شود، یکی از اصلی‌ترین منابع مالی برای هر دو طرف درگیر است. این منبع پر ارزش طلا از طریق شبکه‌های پیچیده و فرامرزی به بازارهای منطقه‌ای، به‌ویژه امارات متحده عربی که به‌عنوان یک هاب جهانی طلا عمل می‌کند، قاچاق شده و ماشین جنگی طرفین را روشن نگه می‌دارد. بنابراین، جنگ سودان تنها بر سر قدرت سیاسی در خارطوم نیست، بلکه نبردی برای تسلط بر شریان‌های اقتصادی و ثروت ملی این کشور بحران زده است.

سودان محل تلاقی منافع و گسل‌های ژئوپلیتیک منطقه‌ای

پیچیدگی بحران سودان با ورود بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی دوچندان شده است. هر یک از این بازیگران با منافعی گاه متضاد، به حمایت از یکی از طرفین پرداخته و این کشور را به یک «میکروکاسم» یا نمونه کوچکی از نظم نوین جهانی تبدیل کرده‌اند که در آن، قدرت‌های متوسط با استفاده از ابزارهای نیابتی، به دنبال تحقق اهداف ژئوپلیتیک خود هستند. امارات متحده عربی به‌عنوان حامی اصلی نیروهای پشتیبانی سریع، اهداف چندگانه‌ای را دنبال می‌کند: نخست، دسترسی به بنادر استراتژیک در دریای سرخ برای تکمیل شبکه لجستیک جهانی خود؛ دوم، مقابله با نفوذ جریان‌های اسلام‌گرای نزدیک به اخوان‌المسلمین که به‌طور سنتی در بدنه ارتش سودان ریشه دارند؛ و سوم، بهره‌برداری اقتصادی از منابع طبیعی سودان، به‌ویژه طلا. در مقابل، مصر با نگرانی از بی‌ثباتی در مرزهای جنوبی خود و حفظ موازنه قوا در حوضه رود نیل، از ارتش رسمی سودان (SAF) به‌عنوان نماینده دولت مستقر حمایت می‌کند. برای قاهره، فروپاشی ساختار دولت در سودان یا قدرت گرفتن یک نیروی شبه‌نظامی غیرقابل کنترل در همسایگی‌اش، یک کابوس امنیتی است. ترکیه و روسیه نیز هر یک با اهداف خاص خود، از جمله کسب جای پا در دریای سرخ و دسترسی به منابع، در این بحران نقش‌آفرینی می‌کنند. این تلاقی منافع، سودان را به یک صفحه شطرنج پیچیده تبدیل کرده است که هر حرکتی در آن، پیامدهایی برای کل منطقه شاخ آفریقا دارد.

چرا سودان یک نقطه کانونی است؟

برای درک کامل ابعاد سناریوی اتهام‌زنی علیه کشورمان، باید از جغرافیای سودان فراتر رفته و به اهمیت راهبردی دریای سرخ نگریست. این آبراه حیاتی که از طریق تنگه باب‌المندب به اقیانوس هند و از طریق کانال سوئز به مدیترانه متصل می‌شود، یکی از شلوغ‌ترین و مهم‌ترین گلوگاه‌های تجارت جهانی و امنیت انرژی است. حدود ۱۰ درصد تجارت دریایی جهان و بخش قابل توجهی از نفت و گاز صادراتی خلیج فارس از این مسیر عبور می‌کند. تحولات یمن و قدرت‌یابی انصارالله در سواحل شرقی این دریا، پیش‌تر موازنه امنیتی را به ضرر ایالات متحده و رژیم صهیونیستی تغییر داده بود. از منظر این بازیگران، شکل‌گیری هرگونه نفوذ یا حضور راهبردی از سوی کشورمان در سواحل غربی دریای سرخ (یعنی در سودان یا اریتره) به منزله تکمیل یک «قوس نفوذ» و یک تهدید غیرقابل تحمل برای آزادی عمل آن‌ها و امنیت رژیم صهیونیستی است. سودان با برخورداری از بیش از ۸۵۰ کیلومتر خط ساحلی در دریای سرخ، پتانسیل تبدیل شدن به یک لنگرگاه استراتژیک را دارد. بنابراین، هرگونه همکاری میان کشورمان و دولت مستقر در سودان، حتی اگر ماهیتی صرفاً اقتصادی یا سیاسی داشته باشد، از سوی محور غربی-صهیونیستی به‌عنوان یک اقدام امنیتی بالقوه تفسیر می‌شود. این حساسیت ژئواستراتژیک، بستر اصلی شکل‌گیری سناریوی اتهام‌زنی است.

پرده‌برداری از یک سناریوی هدفمند

در چنین محیط پیچیده و حساسی، طرح اتهام ارسال پهپاد از سوی کشورمان به ارتش سودان، نمی‌تواند یک ادعای رسانه‌ای ساده یا اتفاقی تلقی شود. این اقدام بخشی از یک راهبرد کلان‌تر و چندلایه است که حداقل سه هدف اصلی را دنبال می‌کند. لایه نخست، تخریب وجهه و مشروعیت‌زدایی از سیاست خارجی کشورمان در آفریقا است. در شرایطی که دیپلماسی ما به دنبال احیای روابط تاریخی و گشایش فصول جدید همکاری با کشورهای آفریقایی بر پایه احترام متقابل و منافع مشترک است، پیوند زدن نام کشورمان به یک جنگ داخلی خونین، تلاشی برای نمایش چهره‌ای «بی‌ثبات‌ساز» و مداخله‌گر از ماست. این تصویرسازی منفی، به‌ویژه برای رژیم صهیونیستی که نفوذ در شاخ آفریقا را برای خود یک ضرورت امنیتی و راهی برای شکستن انزوای منطقه‌ای می‌داند، از اهمیتی حیاتی برخوردار است. لایه دوم، پرونده‌سازی برای تشدید فشارهای بین‌المللی است. محافل غربی با تکرار مداوم این ادعاها در رسانه‌ها و گزارش‌های به‌ظاهر تحقیقی، به دنبال ساختن یک اجماع سیاسی و حقوقی هستند تا بتوانند در آینده، تحریم‌های جدیدی را تحت عناوینی چون «نقض قطعنامه‌های تسلیحاتی» یا «مشارکت در جنایات جنگی» علیه کشورمان وضع کنند. این رویکرد، الگویی تکراری است که پیش‌تر در بحران‌های دیگر منطقه نیز برای محدودسازی توانمندی‌های دفاعی و دیپلماتیک ما به کار گرفته شده است. لایه سوم و راهبردی‌ترین هدف، مسدودسازی پیش‌دستانه هرگونه نفوذ بالقوه کشورمان در حوزه دریای سرخ است. آن‌ها با متهم کردن ما به نقش‌آفرینی نظامی در سودان، یک اقدام پیشگیرانه برای مسموم کردن فضا و جلوگیری از شکل‌گیری هرگونه اتحاد یا همکاری استراتژیک که بتواند موازنه قدرت را در این منطقه حساس تغییر دهد، انجام می‌دهند. این سناریو به آن‌ها اجازه می‌دهد تا هرگونه تلاش دیپلماتیک یا اقتصادی آتی از سوی کشورمان در این منطقه را با برچسب «اهداف نظامی پنهان» خنثی کرده و کشورهای منطقه را از همکاری با ما برحذر دارند.

پیامدهای راهبردی غفلت ما!

بی‌توجهی یا اتخاذ رویکردی منفعلانه در برابر این پروژه اتهام‌زنی، می‌تواند پیامدهای راهبردی زیان‌باری برای منافع ملی کشورمان در بلندمدت داشته باشد. نخستین خطر، تبدیل شدن «اتهام» به «واقعیت پذیرفته‌شده» در افکار عمومی جهانی و حتی منطقه‌ای است. در عصر جنگ‌های شناختی و اطلاعاتی، اگر یک روایت به‌طور مداوم و بدون پاسخ و مقابله هوشمندانه تکرار شود، به‌مرور در نهادهای بین‌المللی و گزارش‌های رسمی تثبیت شده و مبنای تصمیم‌گیری‌های سیاسی و حقوقی علیه یک کشور قرار خواهد گرفت. این امر می‌تواند فضای مانور دیپلماتیک کشورمان را در قاره آفریقا که ظرفیت‌های بکر اقتصادی و سیاسی فراوانی دارد، به‌شدت محدود سازد. دومین خطر، شکل‌گیری یک اجماع امنیتی جدید علیه کشورمان در یک حوزه جغرافیایی نوین است. تاکنون، عمده فشارهای امنیتی غرب و متحدانش بر منطقه غرب آسیا متمرکز بوده است، اما کشاندن پای کشورمان به بحران سودان، می‌تواند جبهه جدیدی از تهدیدات را در شاخ آفریقا و دریای سرخ بگشاید و منابع و توان دیپلماتیک و امنیتی ما را در جبهه‌ای جدید درگیر سازد. این همان راهبرد فرسایش از طریق گسترش تهدید است که دشمنان کشورمان همواره به دنبال آن بوده‌اند تا از تمرکز راهبردی ما بر اولویت‌های اصلی جلوگیری کنند.

با عنایت به آنچه بیان شد، بحران سودان تنها یک جنگ داخلی در یک کشور دوردست آفریقایی نیست، بلکه آینه‌ای از رقابت‌های نظم نوین جهانی و میدانی برای پیاده‌سازی راهبردهای پیچیده اطلاعاتی و سیاسی است. اتهامات مطرح‌شده علیه کشورمان مبنی بر دخالت نظامی در این بحران، نه بر اساس مستندات قطعی، بلکه بر پایه یک سناریوی حساب‌شده برای مهار نفوذ منطقه‌ای، مشروعیت‌زدایی از سیاست خارجی و ایجاد اهرم‌های فشار جدید طراحی شده است. هدف نهایی این پروژه، جلوگیری از تبدیل شدن کشورمان به یک بازیگر مؤثر در معادلات ژئوپلیتیک شاخ آفریقا و دریای سرخ و همچنین فراهم آوردن زمینه برای موج جدیدی از تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی است. در برابر این تهدید چندوجهی، اتخاذ رویکردی هوشمندانه، چندلایه و پیش‌دستانه ضروری است. نخست، در حوزه دیپلماسی فعال، دستگاه سیاست خارجی باید با ابتکار عمل، ضمن تأکید بر سیاست اصولی خود مبنی بر حمایت از ثبات، حاکمیت ملی و راه‌حل‌های سیاسی برای بحران سودان، با کشورهای تأثیرگذار آفریقایی و نهادهایی چون اتحادیه آفریقا وارد گفت‌وگوی مستقیم و شفاف شود. پیشنهاد میزبانی از نشست‌های صلح یا ارائه کمک‌های بشردوستانه می‌تواند این روایت را تقویت کند. دوم، در حوزه مدیریت روایت و دیپلماسی رسانه‌ای، باید با تولید محتوای تحلیلی و مستند به زبان‌های مختلف، روایت طرف مقابل را به چالش کشید و نقش واقعی مداخله‌گران خارجی و غارتگران منابع سودان را برای افکار عمومی جهان افشا کرد. تمرکز باید بر تغییر زمین بازی از «پاسخ به اتهام» به «افشای حقایق» باشد. سوم، در سطح راهبردی، نهادهای ذی‌ربط باید با رصد دقیق این پروژه و شناسایی بازیگران اصلی پشت پرده آن، سناریوهای محتمل آینده را پیش‌بینی کرده و گزینه‌های اقدام متقابل را در حوزه‌های مختلف طراحی کنند. صحنه پیچیده سودان، آزمونی برای آینده‌نگری و هوشمندی راهبردی ماست؛ آزمونی که موفقیت در آن نه در انفعال و سکوت، بلکه در ابتکار عمل، مدیریت هوشمندانه روایت‌ها و دیپلماسی پویا نهفته است تا از دل یک تهدید بالقوه، فرصتی برای تثبیت جایگاه کشورمان به‌عنوان یک قدرت مسئولیت‌پذیر و صلح‌جو در عرصه بین‌المللی خلق شود.

گزارش خطا